دنبال توپم، من میدویدم
با قلقل آن، خیلی خندیدم
توپ را به هوا، پرتاب کردم
اینگونه خود را، من شاد کردم
یکباره از در، آمد صدایی
دوست من آمد، مهدی رصایی
با اذن مادر، رفتیم به کوچه
بازی که کردیم، خوردیم آلوچه
زلزله آمد، کوچه بلرزید
انگار که دنیا، یکباره چرخید
ناگه خیابان، شد شور و شینی
بر روی لبها،. ذکر حسینی
پشت سر هم، موشک و موشک
در زیر آوار، بزرگ و کوچک
بزرگ و کوچک ، شهید و زخمی
ای نامسلمان ، چقدر بیرحمی
درکوچه مات و، مبهوت بودم
با استرس در، آشوب بودم
یک بار مردی، آمد به سویم
آغوش وا کرد، در روبرویم
پرسیدم از آن ، آیا کسی هست
حق را بگیرد ، از دشمن پست
آن مرد گفتا، او خواهد آمد
منجی عالم، مهد سرآمد
دیگر نه جنگی، نه ظلم نه دردی
نه کشت و کشتار، نه روز سردی
صلح و صفا باز، آید دوباره
دشمن نباشد، دنیا آباده
مانند خورشید، نوری بدیدم
کردم تعجب، از او پرسیدم
تو کیستی ای، یاور محبوب
با لحن خوش گفت، مهدی موعود
من یاور حق،. یار مظلومان
آمده ام تا، باشی در امان
زیبا تر از او، هرگز ندیدم
با زنگ گوشی، از خواب پریدم
اینها را من، در خواب دیدم
این گونه در خواب ، تازه فهمیدم
یاور مظلوم، صاحب زمان است
نه یار مظلوم ، یار جهان است
او خواهد آمد،. منجی عالم
دنیا شود پاک، از درد و از غم