ندیده میدانم
که باغی از لبخند
به چهرهات داری
ندیده میدانم
چقدر دلسوزی،
چقدر غمخواری
ندیده میدانم
چقدر با ارزش؛
شبیه یک گنجی
ندیده میدانم
که از سیاهیها
تو نیز میرنجی
ندیده میدانم
تو ساحل امنی
میان طوفانها
ندیده میخواهم
که در مسیر تو
فدا کنم جان را