– اگه جهان با صدقه و کار جهادی درست میشد، با کمکهای بشردوستانهی بیلگیتس و کارهای خیر مادرترزا درست شده بود!
#منجی #جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ #savior
گفت: میخوای بریم یار امام زمان رو ببینیم؟
گفتم: یار امام زمان! نداریم که.
گفت: چرا یکی هست میگه هر پنجشنبه صبح با آقا دیدار داره.
خندیدم و گفتم: حتما نون سنگک هم برای آقا میگیره.
گفت: تو از کجا میدونی؟ آره. نون سنگک و کلهپاچه براش میبره.
گفتم: چرا چرت و پرت میگی؟ بعدشم کسی که با امام زمان ملاقات داشته که نمیگه. اصلا روایت داریم هر کی بگه دروغگوئه.
گفت: نه این یکی راست میگه. میخوای نوبت بگیریم بریم ببینیمش.
گفتم: مگه نوبتیه؟ لابد منشی هم داره!
گفت: آره. کلی هم پول وزیتشه.
گفتم: امام زمان برای مبارزه با بیعدالتی و فقر میاد. این که رسما دکون زده.
گفت: آخه این از یارهای خیلی مهمه. الکی که نیست.
گفتم: نکنه سید یمانیه؟
گفت: نه! این سید یساریه. تو پولت به سید یمانی نمیرسه؛ نگفتم!
#منجی #جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ #savior
آقا جانم!
هنوز داغ دخترکانی که به اسارت بردند، جگرمان را میسوزاند. از اشکهای طفلانی که با سرهای بر نیزه دردِ دل میکردند، خونِ دل میخوریم و با یاد آن مجلسی که خطبهخوانش، از بیپرده سخن گفتن در رنج بود، جانمان به تنگ میآید. کی میشود این کتاب روضه به صفحه انتقام برسد؟
#منجی #جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ #savior
میگن در محل برج ساعت پشت کعبه، تسلیحاتی هست تا وقت ظهور، امام رو ترور کنن.
کاش ما هم به اندازه دشمن منتظر ظهور بودیم!
#منجی #جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ #savior
منتظرت دویدهام بس است این نشستها …
#منجی #جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ #savior
دعوا داشت بالا می گرفت. هیچ کدام حاضر نبود از نوبت خود کوتاه بیاید. رنگ و روی هر دویشان داشت سرخ میشد.
زبان همدیگر را نمیفهمیدند. فقط از میان آن همه جملات که با هم رد و بدل میکردند، کلمهی ایرانی و عراقی برایشان مفهوم داشت.
از میان جمع، کسی حال و حوصله نداشت بیاید جلو و پا در میانی کند. سر و صدایشان که به گوش خادم موکب رسید، خودش را دواندوان به آنها رساند. آرام در گوش عراقی چیزی گفت. چشمهای عراقی برق زد و کنار رفت. موکبدار دست روی شانه ایرانی گذاشت و با لهجه نجفی به فارسی گفت: «اربعین برامون فرصته که یاد بگیریم تو حکومت امام زمان، کنار هم، اصلا باهم زندگی کنیم»
ایرانی هم عقب رفت. تعارف بود که این بار از دهانشان نمیافتاد. با همان ایما و اشارهای که چند دقیقه قبل، جر و بحث میکردند؛ حالا منتظر یکدیگر ایستاده بودند که دیگری زودتر برود. اگر دیگران اعتراض نمیکردند، همچنان ادامه میدادند. زور میهمان بودن ایرانی چربید؛ عراقی شامپویش را گذاشت کف دست ایرانی و او را به داخل حمام هدایت کرد.
حتی نامت مولف القوب ماست چه رسد به آمدنت!
#منجی #جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ #savior