جهت ثبت امتیاز وارد سایت شوید:

نویسنده: سیده اعظم جلال زاده میبدی

مرد آسمانی

به نام خدای مهربان

شعر کودک

پاییز کرده دلگیر
سرتاسر جهان را
طوفان گرفته از باغ
گلهای ارغوان را

در قاب زخمی باغ
لبخند باغبان نیست
دریا دلش گرفته
همرنگ آسمان نیست

فریاد می زند جنگ
در گوش باغ زیتون
پیداست روی نقشه
موجی ز آتش و خون

آرام می خورد تاب
گهواره های خالی
در دست باد مانده
پیراهنی زغالی

از یاد برده دنیا
لبخند کودکان را
بسته است آتش و دود
درهای آسمان را

باید بیاید از راه
یک مرد آسمانی
تا بشکفد دوباره
گلهای مهربانی

باید بیاید از راه
مردی که قهرمان است
در دستهای سبزش
تسبیح کهکشان است

می آید و می آرد
باغی ز عطر لبخند
شب می خورد دوباره
با نور صبح، پیوند.