صبح ظهور
هوای دلم تازه و روبراه
نگاه خدا در نگاهم شکفت
برای دل پاک و آیینه ام
غزل هایی از نور و امیدگفت
برایم سرود از شکوه خودم
از اینکه پر از غنچه ی باورم
پر از نغمه ی عزت و اعتبار
پر از ارزشم،چونکه یک دخترم
به روی سرم تاجی از بندگی
گره خورده ایمان و آزادی ام
ببین با همین شوق پرواز تو
همه رویش و جوشش و شادی ام
منم افتخار وجود خودت
گل باع سرسبز نیلوفرم
پر از واژه عشقم و معرفت
من آن هدیه کوثرم، گوهرم
برای رسیدن به صبح ظهور
دو دستم پر از خواهش و التماس
فقط یک نفر مانده تا پر شود
زمین از نفس های خوشبوی باس