کبوتر آرزو داشت
که صاحبش تو باشی
همیشه وقت پرواز
مراقبش تو باشی
به مسجد تو آمد
که زائرت بماند
به او اجازه دادی
مجاورت بماند
برایش آب و دانه
فراهم است آنجا
میان آشیانه ست
چه بی غم است آنجا
به جمکران رسیده
به شهر آرزویش
چقدر شاد و زیباست
صدای بق بقویش.