دیشب خودم را روی سطح ماه دیدم
انگار دنیای زمینی ها خزان بود
نه، مثل اینکه اشتباهی کرده باشم
روی زمین دریایی از خونها روان بود
آن گوشه در یک سرزمین ضحاکهایی
دیدم که روی دوششان افعی عیان بود
غافل ازین که در میان مردم شهر
روح فریدون در تن هرکس نهان بود
حالا دگر دنیا به چشم خویش می دید
مثل همیشه پای «شیطان» در میان بود
شاید کسی در خواب هم این را نمی دید
«کودک کشی» سرگرمی اهریمنان بود
وقت سحر در زیر نور ماه دیدم
نابودی «شیطان» دعای کودکان بود
بعد از خدا چشم امید مادران هم
درک ظهور منجی و صاحب زمان بود