دسته‌بندی: آثار پذیرش شده در مسابقه شعر و داستان

قرمز و صورتی در مسیر سبز انتظار تو راه می‌روند، لنگه کفش قرمزی در کنار یک کاپشن به رنگ صورتی.

...

نویسنده: مژگان بقایی پور

حضرت بهار می رسی از آسمان ای امام روشنی ای امام مهربان ای که پاک دامنی قلب ما بدون تو خسته، سرد و بی‌قرار سبز می‌شویم و شاد با تو حضرت بهار گرچه مثل آفتاب پشت ابر مانده‌ای قطره قطره عطر خوش روی گل نشانده ای می رسی و مقدمت ...

نویسنده: فاطمه ناظری

می رسد از جاده های انتظار مردی از جنس بهار از جنس نور می رسد آدینه روزی عاقبت از سفر از جاده های دور دور با حضورش بوی گُل پَر می کشد در فضای شهر و بین کوچه ها آسمان چشم او لبریز نور کوله بارش روشنی، صُلح و صفا ...

نویسنده: امین بهاری زاده

او همین نزدیکی‌هاست برای 14 تیر و حکیمی که در این روز آسمانی شد And mention in the Book Mary when she withdrew from her people to an eastern place واذکر فی الکتاب مریم اذا انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً And she took a veil apart from them, then We ...

نویسنده: حامد سعیدی صابر سعیدی صابر

دلتنگی گل_شعر انتظار باران که می بارد ،زمین سرسبز و زیبا می شود هر قطره ای مهمان گل مهمان دریا می شود دلتنگی گل می رود دریا خروشان می شود در قلب تاریک زمین هر دانه خندان می شود دلتنگی ما،مثل گل مثل زمین تشنه است باران رحمت را ببار ...

نویسنده: طاهره اکرمی

(غروب پدر) صدای ساز و آواز و مولودی خوانی از دور می آید اما من کسل و بی حوصله دراز کشیده ام و به چرخش تند پنکۀ سقفی نگاه می کنم که هیچ تأثیری در خنک کردن هوای دم کردۀ ظهرشهریور ماه ندارد. پدر مثل همیشه نجیبانه گرما و شرجی ...

نویسنده: دنیا اسکندرزاده

بسم الله الرحمن الرحیم مردی در راه مادرم می‌گوید: یک‌نفر در راه است از صدای پایش دل من آگاه است وقتی او می‌آید قاصدک می‌خندد راه‌های غم را بر همه می‌بندد ابرها می‌بارد چشمه‌ها می‌جوشد هر درختی در باغ رخت نو می‌پوشد مادرم می‌گوید: روی ماهش زیباست گرچه از او ...

نویسنده: مرتضی دانشمند

اتاقم ، قایقی که غرق خوابم از تکان‌هایش که سر از پنجره بیرون کشیده بادبان‌هایش خیابان، خالی از امواج گوشی‌های سرگردان کشیده خلوتش را تا افق، بی دوربرگردان چراغ خانه ها خاموش در آواری از آهن شبم دریای بی ماهی‌ست ، چشم گربه ها روشن! می‌آید در عزای شهر از ...

نویسنده: میثم داودی

احمد پسر اسحاق ازشیعیان و یاران امام حسن عسکری بود که گهگاهی که کاری پیش می‌آمد یا مشکلی پیدا می‌کرد به خانه امام می‌رفت و مشکلش را می‌پرسید احمد مرد عالم و دانشمندی بود کتاب‌های زیادی خوانده بود تاریخ و حدیث می‌دانست خلاصه از آن آدم‌هایی بود که بدون تحقیق ...

نویسنده: رضا حاصلی

امام قلب ها تو قلب من یه جمکرانه عشقم به مهدی بی کرانه برای امام عزیزم با حسم نوشتم ترانه مهدی قلب جهانه مهدی امام زمانه بدون تو دنیا خزانه دلم آتش فشانه هروقت تو بیای بهاره دنیا بهشته دوباره تو شدی برام ستاره دنیا مثل ت نداره عطرت مثل ...

نویسنده: محیا افشارمقدم

نور طاقت اشک‌های خانم معلم را ندارم. وقتی حرف می‌زند دو حس متناقض را هم‌زمان در بالاترین و زیباترین حد ممکن با تمام وجودم درک می‌کنم. خشم را از مشت‌های گره کرده و بُغضی که تمام تلاش‌اش را برای کنترل آن می‌کند و غم را از اشک‌های گاه‌گاهی بی‌اختیار و ...

نویسنده: حامد سعیدی صابر سعیدی صابر

دلِ ما قُرص چو کوه یک فلسطین دریاست تا ابد قدسِ شریف اولین قبله ی ماست خاک این خطه پر از گریه ی مادر هاست هرکجایش مملو از علی اصغر هاست خنده اش گریه شده کودکی با مَزه نَه ندارد فرقی شهرِ من با غَزه هرکجا مظلومی دیده اش گریان ...

نویسنده: نجمه باقی پور

مامان جونم‌ یه عالمه کیک و شیرینی خریده جعبه هارو، رو هم رو هم یه گوشه ی اتاق چیده پرچم یا مهدی زدیم روی دیوارای خونه بوی گلاب و بوی عود پیچیده هر جای خونه نیمه ی شعبان همیشه مهمونیه تو خونه مون بازم دعای فرجو من می خونم با ...

نویسنده: سميه تورجی تورجی

بسم الله الرحمن الرحیم نامه ای از امام زمان(عج) در اتاق کوچکش روی تشکی پوستی نشسته بود و به حیاط خانه نگاه می کرد.گنجشک ها در باغچه دانه بر می چیدند.قلبش تند تند می زد. انگار منتظر رسیدن خبری یا آمدن کسی بود. یک لحظه حس کرد کسی از مقابلش ...

نویسنده: مرتضی دانشمند

زیباترین راز راز قشنگی در شب نهفته این را ستاره به ماه گفته از راز شب، ماه تابان و زیباست فهمید یک ماه در قلب دنیاست دل بی قرار است او را ببیند از روی ماهش یک گل بچیند * هر شب ستاره چشمش به راه است زیباترین راز در ...

نویسنده: طاهره اکرمی

به نام خدا شهاب درخشان پلک هایم سنگین شده بود. سرم را به شیشه چسباندم. پوست صورتم با لرزش ملایمی به شیشه می خورد. خنکی شیشه خواب را از سرم مثل گنجشککی پراند. نور ماشین هایی که از روبه رو می آمدند و ویژی از کنارمان می گذشتند تنها سرگرمی ...

نویسنده: زینب صباغی

*چشم به راه* خانم خانم اجازه هست گفتی امام زمان (عج) میاد منتظرم اون نیومد همون که دنیامون میخواد دیده بودم یواشکی بابا جونم گریه میکرد میگفت: خدا! ترسم اینه بمیرم و مولا نیاد مامان جونم نذری میپخت آروم آروم، یواش یواش میگفت اینم سهمه منه تموم دنیا به فداش ...

نویسنده: لیلا خطرافی

بالای قله ی نیاز ایستاده ام آقای من با ذکرو حالت نماز ایستاده ام آقای من می آیی از سمت خدا با پرچم آزادگی می گویمت سینه گداز ایستاده ام آقای من تو ناجی هرکه تورا منتظر ودلشده است در خم کوچه فراز ایستاده ام آقای من بر جاده آدینه ...

نویسنده: محمدحسین احمدیان

با رنگ های خوشگلم یک باغ پُر گل می‌کشم صد تا درخت شادمان یک دسته بلبل می‌کشم چیزی ولی کم دارد این نقاشیِ زیبای من یک باغبان مهربان: آن مرد رؤیاهای من پر نور باشد دَم به دَم سرسبز باشد باغ مان وقتی بیاید صاحبش آن آفتابِ مهربان

...

نویسنده: فهیمه سعادتمند

سرباز کوچکت چشمان چشمه باز در انتظار آب لب های ریشه هم خشکیده در سراب مانند دانه‌ای در انتظار نور در قلب سرد خاک مشتاق یک ظهور پس زودتر بیا با یک بغل بهار پایان بده به غم پایان انتظار سردار من تویی من پاسدار تو سرباز کوچکت چشم انتظار ...

نویسنده: سکینه پای‌رنج