دسته‌بندی: آثار پذیرش شده در مسابقه شعر و داستان

بسم الله الرحمن الرحیم به لبخند خورشید ایمان بیاور به دستان توحید ایمان بیاور به انَّ مع العسر یسرایی او به پایان تبعید ایمان بیاور بهار از مسیر زمستان رسیده به عطر دم عید ایمان بیاور اگر آتش ناامیدی تورا سوخت به گلزار امید ایمان بیاور غمت رو به پایان ...

نویسنده: فاطمه سادات پاد

دلم میخواد به عشق تو بهونه‌هام تموم بشه میترسم از روزایی که بدون تو حروم بشه تو آسمون به عشق تو ستاره‌ها رو بشمارم طبیب درد من بشی دل به دل تو بسپارم زمونه از مهربونی داره به سر میاد آقا باید خودت ظهور کنی خوبی باهات بیاد آقا دشمنی ...

نویسنده: جمال پورجمال قویجاق

احمد پسر اسحاق ازشیعیان و یاران امام حسن عسکری بود که گهگاهی که کاری پیش می‌آمد یا مشکلی پیدا می‌کرد به خانه امام می‌رفت و مشکلش را می‌پرسید احمد مرد عالم و دانشمندی بود کتاب‌های زیادی خوانده بود تاریخ و حدیث می‌دانست خلاصه از آن آدم‌هایی بود که بدون تحقیق ...

نویسنده: رضا حاصلی

او همین نزدیکی‌هاست برای 14 تیر و حکیمی که در این روز آسمانی شد And mention in the Book Mary when she withdrew from her people to an eastern place واذکر فی الکتاب مریم اذا انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً And she took a veil apart from them, then We ...

نویسنده: حامد سعیدی صابر سعیدی صابر

مولا!سلام وعرض ارادت ،فدایتان دلتنگ روی ماه ونگاه و صدایتان خورشید پشت ابر غزلها طلوع کن یک مثنوی گرفته دل ما برایتان گم کرده ایم راه بهشت حضور را ای کاش بود مرا نشان از سرایتان اندوه این هزاره ی پر درد غیبت است ای غمگسار عالم وآدم ندایتان َشان ...

نویسنده: لیلا تقوایی یزدلی

کبوتر آرزو داشت که صاحبش تو باشی همیشه وقت پرواز مراقبش تو باشی به مسجد تو آمد که زائرت بماند به او اجازه دادی مجاورت بماند برایش آب و دانه فراهم است آنجا میان آشیانه ست چه بی غم است آنجا به جمکران رسیده به شهر آرزویش چقدر شاد و ...

نویسنده: سميه تورجی تورجی

بسم رب المهدی تاریخ و زمان دقیق اش را به خاطر ندارم اما در یکی از روز های نزدیک پاییز به گمانم ؛ اواخر شهریور مادرم نگران در اتاقم امد و اینگونه گفت : فاطمه هیچ مردی در ساختمان نیست دارد از تانک بالای پشت بام اب می رود می ...

نویسنده: فاطمه مؤمن زاده

خواب سبز خواب دیدم او رسید مثل نور از آسمان در مسیرش پهن بود فرشی از رنگین کمان آب و جارو شد زمین باد و باران آمدند شاخه ها در جشن او ریسه های گل زدند شاپرک گل می نشاند روی فرش سبزه زار تا از آنجا رد شود مردی ...

نویسنده: نسرین شهبازی

دلتنگی گل_شعر انتظار باران که می بارد ،زمین سرسبز و زیبا می شود هر قطره ای مهمان گل مهمان دریا می شود دلتنگی گل می رود دریا خروشان می شود در قلب تاریک زمین هر دانه خندان می شود دلتنگی ما،مثل گل مثل زمین تشنه است باران رحمت را ببار ...

نویسنده: طاهره اکرمی

وقتی بیایی وقتی بیایی گل می شوم من معنای نوری صبح از تو روشن مانند یک گل وقتشه شکفتن دنیا بهار است از خنده من من غنچه هستم تو آفتابی هر لحظه ای کاش بر من بتابی من لحظه ها را در انتظارم خورشیدِ گرمی با تو بهارم  

...

نویسنده: نسرین شهبازی

دکمه‌ی کفشدوزکی نویسنده: لعیا اعتمادی دکمه¬ی‌کفشدوزکی که گوشه¬ای ایستاده بود و بازی دکمه‌ها را تماشا می¬کرد، شاخک‌های سیاهش را چند بار توی هوا تکان داد وگفت:« هیچ¬کس دوستم ندارد. می‌خواهم از این¬جا بروم!» دکمه¬¬ی‌قرمز از میان دو تا سوراخ کوچک‌اش دکمه‌ی کفشدوزکی را نگاه کرد و گفت:« نرو! ما همه ...

نویسنده: لعیا اعتمادی

غریبی مرا آشنای تو کرد…کجایی دل من هوای توکرد کجایی که ازآسمان خسته ام…ازاین کوچه ی بی نشان خسته ام پلی بین بغض ونفس میکشم…وازهرنفس یک قفس میکشم که شاید اسیرش شود سینه ات..وکامل شود شعر آدینه ات بیا که دل من هوایی شدست..اسیر جنون رهایی شدست اگرروزَنی قلب شب ...

نویسنده: مریم داوری دولت آبادی

دیشب خودم را روی سطح ماه دیدم انگار دنیای زمینی ها خزان بود نه، مثل اینکه اشتباهی کرده باشم روی زمین دریایی از خونها روان بود آن گوشه در یک سرزمین ضحاکهایی دیدم که روی دوششان افعی عیان بود غافل ازین که در میان مردم شهر روح فریدون در تن ...

نویسنده: الهه فیروزی

خاک تشنه خاک تشنه وسط تابستان از خدا خواست که باران برسد مثل من نذری داشت: ” اینکه گل پخش کند” انتظارش که به پایان برسد  

...

نویسنده: نسرین شهبازی

گوشام زودتر از چشمام بیدار شده بودند. صدای شر شر شلنگ آب با جیک جیک گنجشک ها و صدای جارو برقی با هم موزیک نه چندان جالبی رو درست کرده بودند.پرده ی چشمام آروم آروم کنار رفتند.نوررخوشید انگار منتظر بود که چشمام رو باز کنم،نور خیلی تند و تیزی به ...

نویسنده: حسین خداپرست

به نام خدا شهاب درخشان پلک هایم سنگین شده بود. سرم را به شیشه چسباندم. پوست صورتم با لرزش ملایمی به شیشه می خورد. خنکی شیشه خواب را از سرم مثل گنجشککی پراند. نور ماشین هایی که از روبه رو می آمدند و ویژی از کنارمان می گذشتند تنها سرگرمی ...

نویسنده: زینب صباغی

پناه آخرین به هر نشانه ای تو را بهانه می کند زمین پناه آخرین من دلیل خنده ام ببین *** به رنگ رنگ فصل ها به بوی نرم نرگسی امام خوب قصه ها بگو چرا نمی رسی؟ *** تو گل زدی به واژه ها شکفت از تنت بهار و آیه ...

نویسنده: فاطمه عبادی

نرگس نبی شب در انتظار ماهتاب، گل در انتظار آفتاب، آینه در انتظار نور، عدل هم در انتظار توست نرگس نبی!

...

نویسنده: مژگان بقایی پور

  « اولین روز ظهور » ماسك اكسيژن را برمي دارم و آن را مثل مامان روي دهان بابا مي گذارم . نفسش كه تنگ مي آيد مثل ماهي اي كه بيرون از آب افتاده باشد ، بال بال مي زند . مامان مي آيد . درجه كپسول را تنظيم ...

نویسنده: طیبه شجاعی

آسمان انتظار جمعه ای خوب و قشنگ و باصفا می رسد مهمان ما از راه دور با حضور روشن او می شود آسمانها و زمین دریای نور می تکاند غصه ها را از زمین درد و غم ها را مداوا می‌کند زندگی را با الفبایی جدید در کتابی تازه معنا ...

نویسنده: طاهره اکرمی

جهت امتیازدهی باید در سایت ثبت نام کرده باشید.