امام قلب ها تو قلب من یه جمکرانه عشقم به مهدی بی کرانه برای امام عزیزم با حسم نوشتم ترانه مهدی قلب جهانه مهدی امام زمانه بدون تو دنیا خزانه دلم آتش فشانه هروقت تو بیای بهاره دنیا بهشته دوباره تو شدی برام ستاره دنیا مثل ت نداره عطرت مثل ...
نویسنده: محیا افشارمقدم
در یک جنگل بزرگ و پر از درختان سبز و بلند، خرگوش کوچولویی به نام “پاپی” زندگی میکرد. پاپی گوشهای بلندی داشت که وقتی باد میوزید، مثل پرچم تکان میخورد. او خیلی بازیگوش بود و همیشه دوست داشت رئیس بازیها باشد. یک روز صبح، وقتی آفتاب از پشت کوهها بیرون ...
نویسنده: محمدرضا میرسرایی میرسرایی
به نام خدای مهربان شعر نوجوان شب آمد زمین سرد و تاریک شد نمی بارد از دست شب ماهتاب نمی روید از غنچه ها خنده ای نمی تابد از آسمان آفتاب نمی جوشد از کوه ها چشمه ای نمی پرسد از حال گل، چلچله نمی آید از آسمان قاصدک شده ...
نویسنده: سیده اعظم جلال زاده میبدی
بسمعه تعالی داستان کوتاه: اشک آسمان هواپیمایم را توی هوا تکان می دهم و با دهانم صدای ویژ ویژ در می آورم. باد پارچه های برزنتی چادرها را تکان می دهد. هوهوی باد از لای چادرهای توی بیابان الر شید می پیچد و به صورتم می خورد. سنگ ریزی را ...
نویسنده: مریم اشعری
می رسد از جاده های انتظار مردی از جنس بهار از جنس نور می رسد آدینه روزی عاقبت از سفر از جاده های دور دور با حضورش بوی گُل پَر می کشد در فضای شهر و بین کوچه ها آسمان چشم او لبریز نور کوله بارش روشنی، صُلح و صفا ...
نویسنده: امین بهاری زاده
سوره عصر قسم بر شب و روزِ عصرِ ظهور بر آن لحظههایِ پر از عطرِ نور به چشمانِ پر انتظارِ بهار به آن قطرهها در دلِ جویبار بر آن غنچهی انتظارِ درخت بر آن برگِ تنها و سرمایِ سخت که آنها که در این جهان بیبرند همه در خسارت به ...
نویسنده: مرتضی دانشمند
احمد پسر اسحاق ازشیعیان و یاران امام حسن عسکری بود که گهگاهی که کاری پیش میآمد یا مشکلی پیدا میکرد به خانه امام میرفت و مشکلش را میپرسید احمد مرد عالم و دانشمندی بود کتابهای زیادی خوانده بود تاریخ و حدیث میدانست خلاصه از آن آدمهایی بود که بدون تحقیق ...
نویسنده: رضا حاصلی
دنبال توپم، من میدویدم با قلقل آن، خیلی خندیدم توپ را به هوا، پرتاب کردم اینگونه خود را، من شاد کردم یکباره از در، آمد صدایی دوست من آمد، مهدی رصایی با اذن مادر، رفتیم به کوچه بازی که کردیم، خوردیم آلوچه زلزله آمد، کوچه بلرزید انگار که دنیا، یکباره ...
نویسنده: منیرسادات امام جمعه
عطر بهار کوچه های شهر ما خالی از عطر بهار هر کجایش پر شده از هوای انتظار مادرم در خانه را آب و جارو می کند صبح جمعه، کوچه را پاک و خوشبو می کند می کند یک شاپرک از حیاط ما عبور می شود در دشت نور از نگاهم ...
نویسنده: طاهره اکرمی
« مَـــهدیار » همین که دایی پیچید توی کوچه و در بزرگ سبزرنگ را دید ، نفس راحتی کشید و به در نرسیده پایش را روی پدال ترمز فشار داد . با ترمز کشدار دایی یکدفعه به سمت جلو پرت شد و به عقب برگشت . دایی که انگار یک ...
نویسنده: طیبه شجاعی
کو به کو آمَدَم من، کو به کو سوی تو، بی گفتگو تا که بینَم، روی تو من غلامِ، کوی تو صد شَرَف دارد دِلَم به حریم آسمان چون که گیرَست او پیش مهدی صاحِب زمان رو به سویت می شوم با هزاران آرزو از همه بیشتر بُوَد انسانَم، من ...
نویسنده: جواد رهنما
عهد قشنگ انتطار صبح است و لبخند خداوند روی لب هر گل نشسته عهد قشنگی شاپرک با یک روز خوب و تازه بسته هر روز کار او همین است در چشمهایش انتظار است قلبش برای نرگس خود مانند دریا بی قرار است خورشیداو را می نوازد از پشت ابری تیره ...
نویسنده: طاهره اکرمی
یک روز می رسد با کوله بار نور پر می شود جهان از آبشار نور با خود می آورد یک حس و حال خوب از بین می رود دلتنگی غروب صحبت فقط از اوست توی محله ها در روزنامه ها پشت مجله ها از راه می رسد آن جمعهی قرار ...
نویسنده: سميه تورجی تورجی
بسم الله الرحمن الرحیم صدایِ آشنا یک صدایِ آشنا میرسد از راهِ دور از میانِ دشتها میکند مردی عُبور حرفهایی میزند تازه از جنسِنسیم رویِ دستِگرمِاو مینشیند یاکریم در شُمال و در جنوب هرکجا دارد وطن کودکان، فرزندِ او در فلسطین، در یمن شهرها پُر میشود از محبت، از صفا ...
نویسنده: مرتضی دانشمند
مـــی ایـــــــــد از دور مــردی ســــواره بـــرمــرکب عشـــق چــــون ماهپــــاره والشمــس رویـش واللــیــــل مـــویـش گلـــها هــمه مســــت از رنگ و بویـش عـمــــامـــه بر سر مثــل پیـمبـــــر (ص) در بـازوانــش نـیروی حیــــــــــــــــدر(ع) ازپــای تــاسـر در شـور و شیــــن است بــرق نگـاهــش مثل حســــین(ع) است می ایــد از دور خوشــــبو تر از ...
نویسنده: سیدعلی حسینی
بسم الله الرحمن الرحیم مردی در راه مادرم میگوید: یکنفر در راه است از صدای پایش دل من آگاه است وقتی او میآید قاصدک میخندد راههای غم را بر همه میبندد ابرها میبارد چشمهها میجوشد هر درختی در باغ رخت نو میپوشد مادرم میگوید: روی ماهش زیباست گرچه از او ...
نویسنده: مرتضی دانشمند
پویش جهان منجی میخواهد را در شبکه های اجتماعی حمایت کنید:
تمامی حقوق مادی، معنوی این پایگاه برای دبیرخانه پویش محفوظ میباشد.
معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، همگی مشتاقان و فعالان مهدویت را به حمایت از پویش جهان منجی میخواهد دعوت مینماید.
راه ارتباط با دبیرخانه: 09136548063 و 02531154056